English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7285 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mum's the word U این سخن فاش کردنی نیست این حرف را باید پنهان داشت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
He tried to conceal the facts. U سعی داشت حقیقت را پنهان کند
concealable U پنهان کردنی
lostlabour U کارذوقی که کننده انراچشم داشت پاداش نیست
Life in not a problem to be solved, but a reality to be experienced. U زندگی مسئله ای نیست، که نیاز به حل کردن داشته باشد، بلکه حقیقتی است که باید تجربه کرد.
wadeable U کپه کردنی توده کردنی قابل ریه گذاری
cover one's tracks <idiom> U پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
minute book U دفتر یاد داشت یاد داشت نامه
hitting U داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hit U داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hits U داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
All is not gold that glitters. <proverb> U هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk U دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
step frame U استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
transparently U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparent U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
leaving files open U به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
his parentage isunknown U اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
it is past all hope U جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
article had two notes U داشت
conservation U داشت
durst U زهره داشت
expectations U چشم داشت
talent U درون داشت
expectantly U با چشم داشت
dwelt U منزل داشت
factum U یاد داشت
note book U دفتریاد داشت
talented U درون داشت
talents U درون داشت
expectation U چشم داشت
when will women have the vote? U خواهند داشت
he adored that woman U ان زن رابسیاردوست می داشت
he loved her dear U اوبسیاردوست داشت
without letted U باز داشت
apanage U اختصاص داشت
He was looking for you. U داشت دنبالت می گشت
to make a minute of U یاد داشت کردن
marrige of convenience U پیوند با چشم داشت
block note paper U دسته کاغذیاد داشت
He looked well groomed . He had a tidy appearance . U سرووضع مرتبی داشت
annotator U یاد داشت کننده
i will note it down U یاد داشت میکنم
outlook U منظره چشم داشت
the dog wasled U سگ بند در گردن داشت
disposure U نمایش عرضه داشت
prospectiveness U چشم داشت به اینده
to minute down U یاد داشت کردن
he complained with reason U داشت که گله میکرد
to set down U یاد داشت کردن
he kept me waiting U مرامنتظریامعطل نگاه داشت
writing pad U دسته یاد داشت
to make a note of U یاد داشت کردن
ephebe U شهری که از 81 تا 02 سال داشت
to take down U یاد داشت کردن
to take notes of U یاد داشت برداشتن از
it had a europeanlook U نمود اروپایی داشت
he would be sure to like it U یقینا انرادوست خواهد داشت
The girl was penciling her eyebrows . U دخترک داشت ابروهایش را می کشید
fusileer U سربازی که تفنگ چخماقی داشت
he was in purpose to do it U در نظر داشت که ان کار رابکند
durst U جرات داشت جسارت کرد
no song no supper U تانخوانی شام نخواهیم داشت
All his belongings were stolen . U هرچه داشت بردند (دزدیدند)
he sold the good ones U هرچه خوب داشت فروخت
She was talking to (with ) a friend . U داشت با دوستش صحبت می کرد
that point was of p interest U ان نکته جالبیست ویژهای داشت
fusilier U سربازی که تفنگ چخماقی داشت
Did you get much ( any ) benefit from your holiday ? U تعطیلات برایت فایده ای داشت ؟
He was running like a madman. U عین دیوانه ها داشت می دوید
prospect of success U چشم داشت یا امید کامیابی
it weighed kilogrammes U بود سه کیلوگرم وزن داشت
There will be a delay of 8 minutes. 8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
pistole U سکه زرکه بیشتردراسپانی رواج داشت
count palatine U قلمرو خود امتیازات شاهانه داشت
u.sings[ and+] U با انهایی که من دیده بودم فرق داشت
The bus stopped for fuel [ to get gas] . U اتوبوس نگه داشت تا بنزین بزند.
he made me wait U مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
to preach from notes U از روی یاد داشت وضع کردن
marshalsea U دادگاهی که marshal knightبر ان ریاست داشت
life is not worth an hour's p U ساعتی هم نمیتوان به زندگی اطمینان داشت
He wanted to incite the people. U قصد داشت مردم راتحریک کند
og U الفبای پیشین و ایرلندی که 02 حرف داشت
quinquereme U یکجورکرجی که پنج ردیف پاروزن داشت
His request was in the nature of a command. U خواهش اوحالت حکم ودستور را داشت
on old woman past sixty U پیرزنی بیش از شصت سال داشت
notate U یادداشت برداشتن یاد داشت کردن
to serve a notice on some one U اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
of livery U ایانوکر جامه ویژه داشت یاجامه ساده
on shall from a quo rum U جلسهای که باحضورنصف اعضابعلاوه یک تن رسمیت خواهد داشت
She married a man old eonugh to be her father. U با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
no paternosterŠno p U تادعای ربانی نخوانی پول نخواهی داشت
groschen U سکه سیم المانی که پیشتر رواج داشت
She was crying over her misfortunes. U ازدست بدبختی هایش ناله وفریاد داشت
discountable U کم کردنی
doable U کردنی
rebuttable U رد کردنی
rejectable U رد کردنی
solvency U حل کردنی
confutable U رد کردنی
refutable U رد کردنی
challengeable U رد کردنی
forfoitable U گم کردنی
rebuttable U رو کردنی
complete transaction U معامله قطعی و تمام شده که دنباله نخواهد داشت
The judge will have the final say on the matter. U قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
He had the air of a frightened(scared)child. U حالت بچه ای را داشت که وحشت زده شده بود
kreutzer U نام سکه مس وسیم که پیشتردرالمان واطریش رواج داشت
devisable U تعبیه کردنی
insurable U بیمه کردنی
declinable U صرف کردنی
defeasible U فسخ کردنی
participable U شرکت کردنی
demurrable U اشکال کردنی
excludable U محروم کردنی
interpretable U تفسیر کردنی
denotable U دلالت کردنی
deprivable U محروم کردنی
inscribable U محاط کردنی
persuadable U وادار کردنی
importable U وارد کردنی
impotable U وارد کردنی
believable U باور کردنی
includable U شامل کردنی
covetable U طمع کردنی
includible U شامل کردنی
inducible U وادار کردنی
inflictable U تحمیل کردنی
fleeceable U لخت کردنی
conceivable U تصور کردنی
separable U جدا کردنی
partible U جدا کردنی
tactile U لمس کردنی
extinguishable U خاموش کردنی
leasable U اجاره کردنی
tangibly U لمس کردنی
tangible U لمس کردنی
palpable U پرماسیدنی حس کردنی
leviable U وضع کردنی
escapable U فرار کردنی
erectile U راست کردنی
erasable U پاک کردنی
enunciable U اعلام کردنی
eliminable U بیرون کردنی
extraditable U تسلیم کردنی
farmable U زراعت کردنی
issuable U صادر کردنی
credible U باور کردنی
framable U درست کردنی
tractable U رام کردنی
opposable U مخالفت کردنی
operable U عمل کردنی
fixable U محکم کردنی
filtrable U صافی کردنی
filterable U صافی کردنی
iterable U تکرار کردنی
fellable U قطع کردنی
defensible U دفاع کردنی
persuasible U وادار کردنی
seizable U ضبط کردنی
usable <adj.> U مصرف کردنی
vindicable U حمایت کردنی
collectible U جمع کردنی
collectable U جمع کردنی
relatable U نقل کردنی
storable U انبار کردنی
subduable U مطیع کردنی
subjugable U مطیع کردنی
submergible U غوطه ور کردنی
supposable U فرض کردنی
suppressible U متوقف کردنی
steerable U هدایت کردنی
communicable U ابلاغ کردنی
compassable U احاطه کردنی
dispensable U صرفنظر کردنی
dispensable U معاف کردنی
vindicatory U ثابت کردنی
sinkable U نشست کردنی
smokable U دود کردنی
interchangeable U با هم عوض کردنی
smokeable U دود کردنی
condemnable U محکوم کردنی
compellable U مجبور کردنی
spendable U خرج کردنی
spottable U پیدا کردنی
surmountable U برطرف کردنی
useful <adj.> U مصرف کردنی
utilisable [British] <adj.> U مصرف کردنی
utilizable <adj.> U مصرف کردنی
suitable <adj.> U مصرف کردنی
applicable <adj.> U مصرف کردنی
violable U غصب کردنی
tameable U رام کردنی
tarnishable U کدر کردنی
thinkable U فکر کردنی
calculable U حساب کردنی
abolishable U منسوخ کردنی
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1tink and grow rich
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1they have to be self-consistently determined.
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com